جدول جو
جدول جو

معنی ابوعبدالله راوی - جستجوی لغت در جدول جو

ابوعبدالله راوی(اَ عَ دِلْ لاه)
او از سعید بن جبیر و از او اسرائیل روایت کند
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(رُ)
ابوعبدالله محمد بن یزید بن سنان رهاوی امام مشهور، منسوب به شهر رهاء، از راویان است. وی به سال 130 هجری قمری تولد یافت و به سال 220 هجری قمری درگذشت. (از لباب فی تهذیب الانساب). در بررسی تاریخ اسلام، روات به عنوان افراد علمی با تخصص در نقل حدیث شناخته می شوند که در جمع آوری احادیث از راویان مختلف بسیار دقیق بوده اند. این افراد با دقت در اسناد روایات و شرایط خاص راویان، توانستند احادیث معتبر و صحیح را از نقل های نادرست یا ضعیف تمییز دهند و این امر به صحت دین اسلام کمک کرد.
لغت نامه دهخدا
(اَ عَ دِلْ لاه)
شمس الدین محمد بن اسماعیل اندلسی غرناطی معروف به ابوعبداﷲ راعی، رجوع به ابوعبداﷲ راعی شمس الدین محمد... شود
لغت نامه دهخدا
(اَ عَ دِلْ لاه)
طائی،زعیم عرب یکی از امرای جیش محمود بن سبکتکین، رجوع شود بترجمه تاریخ یمینی چ طهران ص 256 و 296 و 298
لغت نامه دهخدا
ابوعبداﷲ محمد بن زید بن اسماعیل المعروف بحالب الحجاره (لشدته و قوته و صلابته) ابن الحسن بن زیده محمد بن اسماعیل بن الحسن بن زید بن الحسن بن امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب ملقب به الداعی الی الحق پس از درگذشت برادرش حسن بن زید جای او را گرفت، ابوالحسین احمد بن محمد بن ابراهیم المعروف بقائم که داماد حسن بن زید بود بدخترش (ام الحسن وام الحسین) در روزگار بیماری حسن بن زید از وی دستوری یافت که برای محمد بن زید بیعت بگیرد اما چون داعی درگذشت خود مدعی شد و مردم را بدعوت خود خواند و دو ماه امارت داشت تاسرانجام بدست محمد بن زید برافتاد، در سال 272 محمد بن زید از حاکم ری که ترکی بود از دست نشاندگان بنی عباس شکست یافت، رافع بن هرثمه که از اصحاب احمد بن عبداﷲ خجستانی بود، بتحریک اسپهبد رستم بن قارن که از دست داعی فراری بود به گرگان حمله برد، داعی پس از مدتی کوشش چون تاب مقاومت ایشان نداشت سرانجام به سال 274 از جلوی ایشان گریخت و به کجور و دیلمان پناه برد و تا سال 277 در دیلمان بود و در این تاریخ از مردم دیلم مدد گرفت عامل رافع را از طبرستان بیرون کرد ولی بعلت کثرت دشمنان که به رافع ملحق شده بودند حریف او نشد تا وقتیکه رافع چند بار از لشکریان معتضد خلیفه در ری و از سپاهیان عمرولیث شکست خورد و علی رغم خلیفه در سال 283 به محمد بن زید توسل جست و بنام او خطبه خواند، داعی بظاهر بیعت او را پذیرفت ولی باطناًاز قدرت او خشنود نبود و با او بهمین حال معامله میکرد تا اینکه سرانجام عمرولیث در سال 283 رافع را شکست سختی داد و رافع به خوارزم گریخت و آنجا کشته شد و داعی از جانب این مدعی پرزور و فتنه جو خلاص یافت وبار دیگر از گیلان تا گرگان امر محمد بن زید را گردن نهادند، تا سال 287 یعنی سال غلبۀ امیر اسماعیل سامانی بر عمرولیث، داعی دیگر گرفتاری مهمی نداشت در این تاریخ که خراسان بتمامی ضمیمه حوزۀ حکومتی سامانیان شد چون داعی میدانست که سامانیان عمال مستقیم خلفای عباسی هستند و دیر یا زود بفکر برگرداندن گرگان وطبرستان به امر خلیفه خواهند افتاد پیشدستی کرد و به عزم جلوگیری از اندیشه های امیراسماعیل سپاهیانی ازگرگان گردآورد، اسماعیل لشکری آراسته بهمراهی محمد بن هارون سرخسی از سرداران خود بجلوی داعی فرستاد و در قدم اول داعی در معرکه تیر خورد و کشته شد، محمد بن هارون در شوال سال 287 سر او را با پسرش به بخارا فرستاد و جرجان و طبرستان را مطیع امیر اسماعیل سامانی کرد، (از تاریخ عمومی مرحوم اقبال ص 117 تا 119)
لغت نامه دهخدا
(اَ عَ دِلْ لاه)
هروی، مختار بن محمد بن احمد، یکی از مشایخ تصوف در مائۀ سیم معاصر طاهریان و صفاریان و ابایزید بسطامی و ابراهیم ستنبه، وی علوم ظاهر و باطن با هم جمع داشت و او را سیّد امام خواندندی، و بهرات میزیست، و از مریدان او ابوعثمان مرغزی فقیه ملقب به شوق سوخته و ابویعلی بن مختار حسینی باشند، نقل است که روزی محمد بن طاهر آخرین ملوک طاهریان بر وی میگذشت ویرا بر خاک نشسته دید، بصورت انکار گفت از ماننده کردن خویش ببزرگان بزرگ شدن خواهی ؟ گفت این را تشبّه نگویند و نعوذباﷲ اگر ما خود را چون آنان دانیم این تأسّی است و در تأسّی امید نجات است محمد با خویش آمد و از گفته پشیمان گشت، پس فرمان کرد تا بدره ای زر نزد وی نهادند گفت این بدره خود انفاق کن تا اگر آنرا مزدی است خود برده باشی گفت پس از من چیزی خواه گفت آن خواهم که بازیردستان برأفت باشی و خدایرا فراموش نکنی محمد رااز آنروز حال دیگرگون شد و عطوفت وی بمردمان فزون تراز پیش گشت، نقل است که گفت طعام چنان خور که تو اورا خورده باشی نه او ترا، و هم گفت چنان زی که چون عزرائیل ترا دریابد ترا بکار دیگر نباید شد مدفن او شهر هرات است و تاریخ لوح گور وی 277 هجری قمری است
لغت نامه دهخدا